بخشی از پریشانی ات
ناشی از یک خشم مدفون است
چیزی در تو است نوعی ترس و کمرویی افراطی
که اجازه ابراز خشمت را نمیدهد
به جای آن به فروتنی ات مینازی ...
نوعی پاک دامنی اجباری برای خود پدید آورده ای
احساسات را در عمق مدفون میکنی
تصور میکنی یک قدیسی ..
فرو خوردن خشم انسان را بیمار میکند
کم کم به خودت میایی
کلکسیون انواع بیماریهای خاموش شده ای
بیماریهایی که در ظاهرت نیستند
بلکه اندک اندک در خونت جاری اند
در روحت جاری اند ...
در چشمانت فریادند ..
وتو هنوز خشمت را میخوری ...
و تو هنوز خویشتن دار و صبوری
و باز به این صبوریت مینازی ...
نگاه از همه میدزدی ..مبادا درعشقی گره بخورد
ایثار و گذشت از هر آنچه قلب و روحت میطلبند
به خاطر آسایش و آرامش دیگران
هر آنچه که خواسته درونی ات است
در سینه مدفون میکنی
و به این خاکسپاری هر روزه در درونت افتخار میکنی
و باز به صبوریت مینازی ...
غافل از گذر عمر
میترسم .. میترسم
روزی به خود آیی
روزی که خیلی خیلی دیر باشد ...
برای هر آنچه که میخواستی
و نکردی ...؟؟؟؟
با خودم هستم ...
در آینه ........
لیلی یاسمنی